پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار می کرد اما به دختر درمورد عشقش چیزی نگفت . هر روز به اون فروشگاه می رفت و یه سی دی می خرید ، فقط بخاطر صحبت کردن با اون ... بعد از یک ماه پسر مرد .... وقتی دختر به خونه ی اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسر گفت که اون مرده و دختر رو به اتاق پسر برد ... دخترک دید که تمام سی دی ها باز نشده ... دختر گریه کرد و گریه کرد ... میدونی چرا گریه می کرد ؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی می گذاشت و به پسرک میداد ... !
30
برچسبها: داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
30
نظرات شما عزیزان:
سلام وب بدی نداری به وب من بیا نظر بده با دوست پسرم شریکی درست شده مطلب خوبی داره اگه بیایی خوشحال مشم
http://atropat.loxblog.ir
http://atropat.loxblog.ir
خدایا
خیلی ها دلم شکستن
بیا بریم سراغشون
من نشونت میدم
تو ببخششون...
منتظر حضور گرمت خیال
خیلی ها دلم شکستن
بیا بریم سراغشون
من نشونت میدم
تو ببخششون...
منتظر حضور گرمت خیال
برچسبها: داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
تاريخ : جمعه 29 دی 13916 نظر
| 19:31 | نویسنده : Elham |